گفتم خموش و
گفتم خَموش و
همچون نسیم صُبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
امّا تو هیچ بودی و
دیدم هَنوز هم
در سینه هیچ نیست بجُز آرزوی تو ...
همچون نسیم صُبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
امّا تو هیچ بودی و
دیدم هَنوز هم
در سینه هیچ نیست بجُز آرزوی تو ...
- ۴.۰k
- ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط