عاشقانه بیاد خان بابا😭😭😭😭

پدر عزیزتر از جانم!

قاب عکست از آن بالا به من لبخند می‌زند. می‌گویم: خدا جان! اجازه بده که فقط یک بار دیگر صدایش را بشنوم و یک بار دیگر او را در آغوش بگیرم. فیلم‌هایی که از تو ضبط کرده‌ام را می‌گذارم. اشک می‌ریزم و صفحه نمایش را در آغوش می‌گیرم.

می‌ترسم کسی سر برسد و بگوید که دیوانه شده‌ام اما من فقط دلتنگم. دلتنگ کسی که پشت و پناهم بود. دلتنگم برای او که تا بود، نمی‌دانستم امنیت و بخشش و مردانگی همه با او معنا می‌شود. کاش می‌شد فرصت‌های رفته را جبران کرد، کاش می‌آمدی و من می‌گفتم که دیگر قدر تو را می‌دانم. آن‌وقت به جای این همه خیرات برای تو هدیه‌ای می‌خریدم.

حالا که جسم تو اینجا نیست، سعی می‌کنم خاطراتت را زنده کنم؛ غرور و نجابت، پاکی و صفای قدم، سنگینی سکوت و نگاه‌های نافذ تو را به خاطر می‌آورم و ریز ریز مثل بارانهای طولانی و بی‌شتاب ساعت‌ها اشک می‌ریزم.

اگر کسی اشک‌هایم را دید، به من می‌گوید که باید صبر کنم. چه می‌گویند؟ در مرگ تو صبر؟ این تو بودی که به من صبر را یاد می‌دادی، حالا که تو نیستی، چه کسی به من از صبر بگوید تا حرفش را باور کنم؟ نیشخند می‌زنم. خون از چهارگوشه جگرم می‌چکد اما در ظاهر صبر می‌کنم و اشک‌هایم را از دیگران پنهان می‌دارم.......ب یاد پدران آسمانی وبهترین بابای دنیا😭😭😭
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم درکنار مامان خوبم

دوستت دارمانقدر زیاد که گاهی وقت هاکه دوریچشمانم بی اختیار ش...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط