هجوم+خاطرات

میدانی‌خاطرات‌دام‌بزرگیست.‌ومن‌تا‌
میتوانستم‌‌تلاش‌می‌کردم‌ب‌دام‌نیفتم‌و
اجازه‌ندهم‌ک‌ب‌سراغم‌بیایند‌...
ولی‌اخیرأ‌هرروز‌بیشتر‌در‌خاطرات‌گذشته
فرو‌می‌روم...😔💔
دیدگاه ها (۴)

سرانجام، جایی دارد باران می بارد و برنامه ی گلها را تنظیم می...

انسانهارا‌‌از روی لبخندشان می شودشناخت...وتوزیباترین لبخندرا...

آرزوی ما شبیه بیچاره ی تنگدستی است که فکر می کند در آسمان، ز...

دو‌گروه از‌مردان هیچگاه‌ ب‌زندگی عادیبرنخواهند گشت‌،آنان‌ک‌ ...

مــرگ و مرهــم

صحچپتر ۱۱ _ دفتر خاطرات پنهانشب...آسایشگاه در سکوتی فرو رفته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط