half brother فصل ۲ part : ۳۴

موسیقی به آهنگ آرام و لایتی تغییر کرد که به نشانه ی حسن ختام بود
ذهنم شروع به آلارم زدن کرد یک هشدار بسیار بزرگ من با سرم بهش اشاره کردم که دنبالم بیاد تا به روی استیج رقص تانگو لیا دستم درون دستش بود من ایستادم و به اون گناه می کردم
همچنان که دستم را گرفته بود، زمزمه کرد : _ با من برقص
با وجود اینکه میدونستم این لحظه حال من رو خراب میکنه اما میخواستم اجازه بدم درون سیاهی چشماب جونگکوک غرق بشم جونگکوک نفس عمیقی کشید لحظه ای که من میون بازوهاش فرو رفتم
چشم هام رو بستم و سرم رو روی سینه اش تکیه دادم و دردی دقیقا مشابه دردی که برای اولین بار چلسی رو دیدم توی سینه ام حس کردم
با هر تپش قلب او، یکی دیگه از زخمهای قدیمی من منفجر میشد و تمام مکانیزمهای دفاعی که من سعی کرده بودم در طی چند روز گذشته اجرا کنم رو از
بین میبرد..من نمی تونستم پوزیشنمو تغییر بدم خودم رو به آهنگ الیت و عاشقانه سپرده بودم ضربان قلب اون هم مثل من اوضاع درستی نداشت
نمی خواستم جونگکوک رو به خودم ثابت کنم ولی دوست داشتم ببینم اوضاع صورتش مثل قلبش بی تاب هست یا نه؟ پس صورتمو از روی سینش برداشتم و به بالا به اون نگاه کردم جونگکوک هم همون موقع صورتش و پایین تر آورد دقیقا مثل کسی که مشتاق بوسیدن بود آهی عمیق کشید شاید هیچ بوسی از اون به من نرسید اما نفس معطرش کامال روی صورتم پخش می شد بعد از اون پیشونیشو روی سرم گذاشت
این یک ژست ساده و ظاهرا عادی بود، اما وقتی آهنگ به اوجش رسید احساسات من هم طغیان کرد
برای نجات خودم از اون وضعیت من عمدا کلماتی که به چلسی گفته بود رو توی ذهنم تکرارکردم :
"من هم دوستت دارم"
این نقطه شکست من بود
خودم رو از میون آغوشش بیرون کشیدم و شروع به دویدن کردم
_ گرتا صبر کن !
میتونستم صداش رو بشنوم که پشت سرم فریاد میزد
اشک از صورتم سرازیر بود و وقتی سعی میکردم راه خروج را پیدا کنم به افراد مست عرق کرده برخورد کردم. نوشیدنی کسی روی من ریخت اهمیتی نمیدادم.
من فقط باید از آنجا خارج میشدم.
اون منو میون جمعیت گم کرد
با عبور از تاریکی کلوپ چراغ های روشن کازینو مقابلم نمایان شد
به طرف آسانسور دویدم و دکمه رو فشار دادم، امیدوار بودم تا اونجا که ممکنه زودتر به اتاقم برسم در شروع به بسته شدن کرد .درست قبل از اینکه در کامال بسته بشه
یه دست خالکوبی شده رودیدم که بینش قرار گرفت و باعث شد که باز بشه
جونگکوک بود داخل اومد نفس کشیدنش نامنظم بود درها بسته شدند
جونگکوک : این چه غلطی بود کردی گرتا برای چی از من فرار کردی
گرتا : من فقط میخوام به اتاقم برگردم
جونگکوک :نمیشه
دکمه توقف رو فشار داد و باعث شد آسانسور متوقف شود
گرتا : تو چیکار میکنی ؟

های گایز اینم از پارت هدیه حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۱۸)

half brother فصل ۲ part : ۳۵

half brother فصل ۲ part : ۳۶

half brother فصل ۲ part : 33

half brother فصل ۲ part : 32

کیوت ولی خشن پارت ۸کوک تو ذهنش :وقتی خدمتکارم قهومو اورد نشس...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط