لبخند میزد 
گفت من تو را بی واسطه میخواهم
گفتم شمس!
شمس چه شد؟
گفت شمس در آغوش من بود 
این تو بودی که او را رها نمی کردی 
سکوت کردم 
سرود عاشقانه ی او و شمس 
ملکوت را پر کرده بود☝🕊💙


#آسمان_لاجوردی
#منزل_احسان
#فکر_و_ذکر
#ذهن_زیبا
#جاودانگی
#نورااا_سادات
دیدگاه ها (۴۰)

چه حکمتی ست که در آغاز نگاه من به سرانجام است ☝💙🕊#آسمان_لاج...

در دهکده تو خبری از بوی ریا نیست ☝🕊چون نیست ریا ،هیچ کس انگش...

شناخت قدر یک چیز بزرگ، بزرگی میخواهداین است که اهل بیت علیهم...

آب را گل نکنیم :شاید این آب روان، می رود پای سپیداری،تا فرو ...

یه مشت کاغذ تا شده گرفت‌ جلوی صورتم و گفت انتخاب کن. یه لبخن...

اگه یه روز با خودت رو به رو بشی چیکار می‌کنی؟ این سوال رو کس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط