از روشنایی گریزان بود

🍒🌱از روشنایی گریزان بود.
گفتم که سحرگاهان در برابرِ آفتاب‌اش بخواهم دید
و چراغ را کُشتم.
چندان که آفتاب برآمد
چنان چون شبنمی پریده بود.🍒🌱

#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۲)

🌱🍒هر کسی‌ ویرانه‌ی خود را عمارت می‌کندما به تعمیر دلِ بی پا ...

🍒🌱🍃بہ خواب ‌     نیز نمی‌بینمش‌    چہ جاے وصال...!!!؟🍒🌱‌    ...

🍒🌱انسان‌ها،در میانِ انسان‌هادر حسرتِ انسان می‌زی‌اند...🍒🌱#از...

🌱🍒کلمات بعضی دیر به زبان می آیند من یاد گرفته‌ام چنین مواقعی...

ادامه پارت ¹⁶خسته روی تخت خواب افتاد.+آخیششششپتوش رو بغل کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط