برده میل زندگی را از سر من

برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمیشه باور من
رفتنت را کرده باور
التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم
بلکه باران شوید از جانم گناهم

این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمیشه باور من

کی رود از خاطر من
آخرین بوسه شبی در زیر باران
رفتی و کردم صدایت
اما در آغوش شب گشتی تو پنهان
دیدگاه ها (۲۱)

من و تو میدانیم کز پی هر تقدیر ، حکمتی می آید ، من و فرسایش ...

به بهانه دیدنت قفلی زدم بازم رو عکسات ♩♩بس رو عکسات گریه کرد...

شدم مجنون تونشدی لیلی من...شدم فرهاد تونشدی شیرین من...شدم ش...

شهر خاموش شده بود ، همه برای زنده موندن فرار می‌کردند و اوکر...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط