گویا پسر با خانم خود از خارج بر گشته به ایران و برای ...

گویا پسر با خانم خود از خارج بر گشته به ایران و برای اینکه مادر رو شگفت زده کنند پسر خودش را بعنوان پستچی معرفی میکند . ولی مادر بنابه دلایل امنیتی جرات نمیکند در رو باز کند تا اینکه پسر مجبور میشود با گفتن کلمه « مادر » خودش را معرفی کند و مادر با شنیدن صدای « مادر » فرزندش را میشناسد. و بقیه ماجرا ....
دیدگاه ها (۵)

بدون شرح ...

کسانی که به مجردِ برخورد با سختی، کار را رها می کنند، هرگز ب...

شادی حق است یا امتیاز ؟ هیچکدام ! یک انتخاب است .الهی : ورق ...

آسایش بزرگ در دنیا ، دل نبستن به دنیاست ... ...#بخوان_شعر_سخ...

📜 معرفی فیک جدید 📜 🎀موضوع= وقتی همسرش مرده بود و...📌شخصیت ها...

#پارت ۱(ددی من)از زبان چویا : صبح با چشم های خواب آلود، از خ...

#تکپارتی‌فلیکس وقتی بچه دار میشیدفلیکس به آرومی از خواب بیدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط