حرفها احساسی #مادر_شهید
"پسرم میگفت اگه یه مشت از خاک ایران رو ببرن، من آتیش میگیرم…"
گفت: "میرم جبهه، فلان روز برمیگردم."
رفت… هشت سال گذشت…بعد از هشت سال، فقط چند تکه استخوان آوردن، توی یه پارچه ساده که گره زده بودن
همهی پسرم شده بود همون پارچه گرهخورده
"پسرم میگفت اگه یه مشت از خاک ایران رو ببرن، من آتیش میگیرم…"
گفت: "میرم جبهه، فلان روز برمیگردم."
رفت… هشت سال گذشت…بعد از هشت سال، فقط چند تکه استخوان آوردن، توی یه پارچه ساده که گره زده بودن
همهی پسرم شده بود همون پارچه گرهخورده
- ۸۰۶
- ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط