دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد...

🔴بماند که از پیکر برادرش چه دیده! 🔷شهید مصطفی سوباط، جوان رعنای دزفولی است، متولد ۱۳۷۵ و از نیروهای یگان ویژه... 🔷برادر و پسرعمویش آمده‌اند برای تحویل پیکر. خُدام می‌دوند دور تابوت را شلوغ می‌کنند که غمِ غربت تلنبار نشود روی داغ‌شان. پسرعموی شهید می‌گوید: مرز چزابه خادمی می‌کرد؛ امسال اربعینی‌ها دعوتید موکبش! 🔷برادر شهید حریف لرزِ پایش نمی‌شود. خُدام تابوت را می‌گذارند روی زمین. باز دوام نمی‌آورد. دراز به دراز می‌خوابد و تابوت را بغل می‌کند! گویی بخواهد صورت به صورتش بگذارد. گویی بخواهد روضه‌ای را مجسم کند! 🔷گریه امان نداد که بهتر ببینمت/آه از برادری که پراکنده دیده‌ام... 🔷در مقاتل نوشته‌اند وقتی اباعبدالله(ع) بالای پیکر بی‌دست برادرش عباس(ع) رسید، دست بر کمر نهاد و فرمود «أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي وَ شَمُتَ بِي عَدوِّي وَ الکَمَدُ قاتِلي»، یعنی (الان کمرم شکست، چاره‌ام کم و امیدم قطع شد و دشمن مرا زخم‌زبان می‌زند و غصّه تو مرا می‌کشد)... 🔷لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ(ع)...
دیدگاه ها (۱۱)

الهی به قشنگ ترین روز و شبام برگردم...

آه کربلا...

پیاده روی اربعین...

حالشو خریدارم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط