Part:9

(۱۰ سال بعد)
کای تمام این مدت سعی کرد برای بچه ا/ت کم نزاره مثل بچه خودش بزرگش کرد و دختر ا/ت جوری بهش وابسته شده بود که لحضه ای که کای خاست ازدواج کنه مانع کارش شد و همش میگفت بیا با مادر من ازدواج کن تو بابامی باید با مامان من باشی
و شرایط رو برای ا/ت که هنوز دلش پیش پدر این دختر بود و کای که در تصمیش دو دل بود اینکه به ا/ت بگه بهش علاقه داره یا اینکه نگه سخت میکرد

بلخره کای با احساساتش کنار آمد قصد ازدواج با دختر دورگه ی آلمانی و کره ای رو کرد اون دختر همچین تموم بود از زیبایش تا ادب ....
اون شرایط ا/ت رو درک می‌کرد و سولینا رو مثل کای به عنوان دخترش بهش نگاه می‌کرد درسته سنی نداشت اون فقط ۲۸ سال سن داشت... ولی با اون مثل دخترش رفتار می‌کرد و براش هر چی خواست فراهم می‌کرد
ا/ت از اینکه میدید دوستاش تونستع بودن خاطر بچه رو از پدرش دور کنن خوشحال بود اما کی تو ذهن اون بچه بود؟
کی میدونست اون دختر شبا کابوس پدرش رو میدید؟ خواب میدید که در آغوش پدرشه؟
دیدگاه ها (۳۰)

🙂

Part:10

تولدت مبارکککککککککککککک

هاییی

دوست دختر اجاره ای

دوستان عزیز تخمه بیارید براتون فیک خیانت اوردم#تکپارتی##درخو...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط