#هم_قسم_و_هم_هدف

#هم_قسم_و_هم_هدف_برای_ایران_امن

تو این یک ماه اخیر، اخبار مختلفی از تجمعات و اعتراضات و حتی هنجار شکنی‌های مختلف از دانشگاه‌ها و بعضی مدارس، منتشر شد. عده‌ای دانشجو و دانش آموز اعتراضات خودشون رو به بهانه درگذشت مهسا امینی شروع کردند و در بعضی دانشگاه‌ها به مختلط شدن سلف غذا خوری و چاقو کشی تو محیط دانشگاه کشیده شد! (حالا بماند که وقتی به مسئولین میرسند، مسئلشون میشه اقتصاد و فرهنگ و...)
خلاصه کار به اینجا رسیده که دانش آموزا بین خودشون فحش میذارند که بعد از مدرسه دسته جمعی برن تو خیابون و شعار بدن و..‌.

یه روزی تو همین کشور یه گروه ۴۰ نفره هم‌قسم شدن که تا آخرین قطره‌ی خون پای انقلاب اسلامی به ایستند و از کشور دفاع کنند. #شهید_اصغر_وصالی فرمانده شجاع گروه #دستمال_سرخ_ها ؛ نه از روی شکم سیری و تو آرامش و امنیت بودن، بلکه از روی غیرت و حمیت وارد جبهه‌های جنگ شدند؛ تو تنگنای #حصر پاوه و تو ساعات و دقایقی که امکان داشت صبح فردا رو نبینند؛ میره وسط رفقاش فریاد میزنه:
#ننگ بر جنازه پاسداری که تو خشاب اسلحه‌اش فشنگی باقی مونده باشه!!!

آره عزیزم ما هم بین خودمون ننگ و عار میذاریم برای کسانی که پشت اعتقادات و باورها و ارزش‌ها رو خالی بذارند.
ما تو این راه دل یک دله کردیم که امنیت رو به این کشور برگردونیم و اجازه هیچ حرکتی رو به بدخواهان و عمالشون ندیدم؛ شما هم بیاید دست به دست هم بدین و جبهه‌ی اقتصاد و فرهنگ رو سر و سامون بدین.

اینم بگم برای اینکه خیال بعضی‌ها راحت بشه؛ ما خیلی وقته که #پای_فرار_خودمون_رو_بستیم!!!

مثل #علی_حسن_احمدی #رزمنده ۲۱ ساله حاضر در #عملیات_عاشورا، همون رزمنده‌ای که تو تصاویر مشاهده می‌کنید ، در کشاکش جنگ و زیر آتشبار دشمن، در لحظه خوف و خطر پاش رو به تیربار بسته!
خودش در مورد این عکس اینطور تعریف می‌کنه:
در احوال ترس و شک بودم که انگار نجوایی تو گوشم پیچید:
《بیچاره داری کجا میری؟
برگرد که کشته می‌شی!!!
برگرد که نامزدت بی‌پناه میشه!!!(تازه نامزد کرده بود.)
برگرد که خانوادت سرگردون میشند!!!
برگرد...》
دو سه قدم عقب امدم و باز بسیجی‌ها را دیدم و باز نجوایی در گوشم پیچید:
《نامرد! کجا میری؟!!
امروز روز امتحان توست.
یک عمر یاحسین یاحسین گفتی... ،حالا برمی‌گردی؟!!》
چندبار با این دو نجوا قدم به عقب و جلو رفتم تا اینکه، تصمیم خودم رو گرفتم؛ مقداری پنبه در گوشم گذاشتم و با تکه سیم تلفن صحرایی پام رو به پایه قبضه بستم، با خودم گفتم تا به حدی شلیک کنم یا کشته بشم یا آتیش دشمن رو خاموش کنم.

اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/Ckz2wZVAfTk/?igshid=MDJmNzVkMjY=
دیدگاه ها (۰)

#روزگار

#جبل_الصبر

#حجاب_آتش_نمیگیرد

#عصر_بی_غیرتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط