پشت عکس پدر پناه گرفت

چند بالش که چید دور و برش، تخت خوابش شبیه سنگر شد
دور این سنگر از عروسک‌هاش آن‌قَدَر چید تا که لشگر شد
 
چند خمپاره با مداد سیاه، چند موشک از مقوا ساخت
خواست بازی کند ولی کم‌کم‌ جنگ‌ یک جنگ‌ نابرابر شد
 
موشک آمد خیال تختش را به همین سادگی پریشان کرد
دست بر دامن دلِ امنِ چادر گل گلیِ مادر شد
 
پابرهنه دوید توی اتاق، روی یک توپ‌ پای او سُر خورد
توپ مانند مین عمل کرد و خانه غرق پرِ کبوتر شد

شکل بیسیم کرد دستش را، داد می‌زد: پدر... پدر... دختر
پدر از قاب عکس بیرون زد، جنگ آن شب به نفع دختر شد
 
هر طرف رفت تیر و ترکش بود، پشت عکس پدر پناه گرفت
شب او مثل هر شبِ هر سال، باز با خنده‌ی پدر سر شد

#مائده_هاشمی

تحسین رهبری از شعر خانم مائده هاشمی
چه تخیل زیبایی، چه ظرافتی
دیدگاه ها (۰)

برسانید مرا زود به ایوان نجف

ای ضریح حسین دلتنگم

بنا باشد بمیرم گر، چه جایی از نجف بهتر؟ هبه کن به گدا مردن د...

حاج منصور....

black flower(p,251)

زخم کهنه پارت ۳۱ و لبخند ترسیده ای زد و تعظیم کرد. چی این مو...

### فصل دوم | پارت ششم نویسنده: Ghazal ات هنوز تو بغل جونگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط