half brother فصل ۲ part : ۱۰

من نمیدونم که اون از این حرفش هم منظور داشت یا نه اما من نتونستم ذهن و زبونم رو کنترل کنم
پرسیدم : از کجا فهمیدی من این لقب رو بهت داده بودم
پوزخندی زد
لبخند زدم و گفتم : آهان تو از خود من شنیدی
چلسی در حالی که معصومانه نگاهش بین من و جونگکوک در رفت و آمد بود گفت : به نظر میرسه اوقات خوشی رو با هم گذروندین
جونگکوک : آره داشتیم
و بعد از اون با نگاه سخت و محکمش به من خیره شد. من و چلسی به کلارا کمک کردیم تا ظرف ها رو به آشپز خونه انتقال بدیم و تمام کارها حدودا بیست دقیقه طول کشید
چلسی بعد اتمام کار از من پرسید
چلسی : تو کارت چیه گرتا
خوب من دوست نداشتم درباره ی جزئیات کارم صحبت کنم چون هنوز اونطور که باید توش راحت نبودم ... اما میتونستم بطور کلی یه چیزهایی از بگم
گرتا : من یک کاری اداری در اجراییات شهری دارم یه چیز کاملا معمولی همین!!
چلسی لبخند زد و خطوط ایجاد شده ی اطراف چشمش که خیلی زیبا بود به نمایان شد
نگاهم به سمتش خیره شد
چلسی : به نظرم کارهای عادی خیلی خوبه کار کردن با کودکان بی سرپرست خسته کننده اما پر جنب و جوشه. هیچ لحظه ی تکراری و کسل کننده وجود نداره
هر دو از در کشویی نگاهی به بیرون انداختیم جونگکوک در حالی که دستهاش رو توی جیبش فرو کرده تنها در باغ ایستاده بود.
چلسی : من واقعا نگران اونم...میتونم یه سوال ازت بپرسم
گرتا : حتما
چلسی : جونگکوک اصلا نمیخواد درباره ی پدرش با من صحبت کنه من میتونم ازت بپرسم که بین جونگکوک و پدرش چی پیش اومده؟
توی وضیت بدی گیر کردم که نمیشد ازش کنار بکشم من نمیتونستم توی کارهای اونا دخالت کنم و براش چیزهایی رو که نباید تعریف کنم چون مطمئنا به من ربطی نداره....و کما اینکه من خودمم هنوز خیلی چیزها رو درباره ی اونا و اتفاقاتی که بینشون افتاده نمیدونم
گرتا : اونا زیاد با هم بحث میکردند، و جونگسو متاسفانه خیلی نسبت به جونگکوک بی احترامی میکرد اما اگه بخوام صادقانه بگم من خودمم نمیدونم دقیقا ماجرا از کجا آب میخوره
اینا تنها حرفایی بود که اون میتونست از دهن من بشنوه
چلسی : من فقط نگران اینم که اون براش مهم نباشه که پدرش مرده چون هیچ واکنشی نشون نداد یا حداقل بروز نداده منظورم اینه که اگر پدرم می مرد ، من از غم و دلتنگی حالم افتضاح می شد
گرتا : می دونم.
اون ادامه داد : که من واقعا نگرانشم من نمیخوام تو کارش دخالت کنم ولی مشخصه یک چیز مهم باعث آزارشه و توی خودش میریزه اون حالش خوب نیست اون شب ها نمیخوابه...درباره اش حرف نمیزنه و حتی بعضی شبها میبینم که چشم هاش از اشک پر میشه.

های گایز اینم از پارت دوم هدیه 🎁 امشب لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۱۷)

half brother فصل ۲ part : 11

half brother فصل ۲ part : 12

half brother فصل ۲ part : 9

half brother فصل ۲ part : 8

برمیگردمپارت : 63_ میگم میتونم از سوال بپرسم_ اره میتونی ولی...

نام فیک: عشق / نفرتشخصیت های اصلی: مارا(همون ات هست ولی من خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط