اما تهیونگ.
تو آن طلسمی بودی که با یک نگاه..
تمام من را از من گرفت...من بعد لبخندت دیگر صاحب خودم نبودم..
منی که همیشه با منطق قدم میزدم..حالا با قلبی زخمی و عاشق، بیمنطقترین تصمیمها را میگیرم.
تو شدی دلیل لبخندهای بیدلیل، اشکهای شبانه، و سکوتهایی که هیچکس معنایش را نمیفهمد هیچکس نمیداند هیچکس نمیداند دلیل خنده و اشک های هم زمانم را هیچکس...حتی خودت...
گاهی فکر میکنم اگر زمان برمیگشت، باز هم به سمتت میآمدم...
باز هم آن اسلحه را پر میکردم، باز هم آن نگاه را باور میکردم..باز هم فکر میکردم من را دوست داری..و اره من دوباره تکرارش میکردم دوباره آن اسلحه را پر میکنم حتی اگر پایانش درد باشد.. آغازش،داستانش و حتی دردش زیباترین لحظهی زندگیام بود..
تو نقش اول شدی.. من نویسندهای که داستان خودش را فراموش کرد...نقش اصلی ی خودش را باخت تا تو نقش اصلی داستانش باشی نعنا..
اگر برای داشتن تو باید جهان را اتیش بزنم جهان را خاکستر میکنم..حتی اگر بگویند برای تو خودم را اتیش بزنم با افتخار خودم را خاکستر نگاهت میکنم، بگذار..بگذار..با شعلههای نگاهت بسوزم..نه درد دوری از تو..
اگر قرار
تو آن طلسمی بودی که با یک نگاه..
تمام من را از من گرفت...من بعد لبخندت دیگر صاحب خودم نبودم..
منی که همیشه با منطق قدم میزدم..حالا با قلبی زخمی و عاشق، بیمنطقترین تصمیمها را میگیرم.
تو شدی دلیل لبخندهای بیدلیل، اشکهای شبانه، و سکوتهایی که هیچکس معنایش را نمیفهمد هیچکس نمیداند هیچکس نمیداند دلیل خنده و اشک های هم زمانم را هیچکس...حتی خودت...
گاهی فکر میکنم اگر زمان برمیگشت، باز هم به سمتت میآمدم...
باز هم آن اسلحه را پر میکردم، باز هم آن نگاه را باور میکردم..باز هم فکر میکردم من را دوست داری..و اره من دوباره تکرارش میکردم دوباره آن اسلحه را پر میکنم حتی اگر پایانش درد باشد.. آغازش،داستانش و حتی دردش زیباترین لحظهی زندگیام بود..
تو نقش اول شدی.. من نویسندهای که داستان خودش را فراموش کرد...نقش اصلی ی خودش را باخت تا تو نقش اصلی داستانش باشی نعنا..
اگر برای داشتن تو باید جهان را اتیش بزنم جهان را خاکستر میکنم..حتی اگر بگویند برای تو خودم را اتیش بزنم با افتخار خودم را خاکستر نگاهت میکنم، بگذار..بگذار..با شعلههای نگاهت بسوزم..نه درد دوری از تو..
اگر قرار
- ۲.۶k
- ۳۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط