ای کاش میشد دلتنگی رو مثل یه بیماری درمون کرد
میرفتیم دکتر و چندتا آزمایش و یه جراحی ، تمام میشد میرفت
اما نمیشه که نمیشه
دیدین بعضی وقتایی یهو دلت میگیره ولی هر چی فکر میکنی نمیدونی چرا؟
اینا همون سنگینیِ حرفهایی هست که به هیچکس نتونستی بگی
من یه سری اتفاقات ، یه چیزایی اصلا انتخابم نبود ولی تقاص همشونو با روح و روانم
با بند بند استخونام
با تک تک سلول های بدنم پس دادم
که له شدم زیر آوار بغض
درسته که به مرور زمان همهی ما پیر میشیم ولی یکی با حسرت یکی با لذت که سهم من همه اش شد حسرت
و خیال پردازی برای زندگی که نابود شد
برای جوونیم که چقدر دردناک گذشت
سال هاست خاطره بازی میکنم
از بودن های خیالی خانه ای ساخته ام برای پناه شب های بارانی
باشد که این سر پناه مرا از آوارگی های شبانه رهایی بخشد
ای کاش تمام بشه این همه تنهایی زندگی کردن ،
ای کاش میتونستم کاری برای خودم انجام بدم
اما حیف و صد حیف که دیگه گذشت که گذشت...
میدونین من توی زندگی قاتل خودم بودم
رویاهام رو با حسرت،
حرفهام رو با سکوت،
و احساسم رو با تنهایی کُشتم
تنها نبودم در جمعی بودم که هیچکس نفهمید عمق تنهائیم چقدر زیاده
که من خودم رو در خودم دفن کردم
چون نبودنِ یه آدمایی توی زندگیم خرابم کرد
که قرار بود باهاشون زندگیمو بسازم
حال روز منو از دَلقَک ها بپرسید
چون اونا میدونن خنده های مصنوعی ینی چی
الان دلتنگ دورانی شدم که از ته دل میخندیدم
دلتنگ زمانی که با بچه ها تو کوچه بازی میکردم
دلتنگ چکمه و مدرسه و کلاس درس که چقدر خوش بودیم و چقدر زود گذشت
نمیدونم چرا هیچکس نمیفهمه این خستگی رو
چرا هیچکس نمیفهمه این همه دلتنگی رو
این همه بغضی که هیچوقت صدا نمیشه
و حالا دیگه من موندم و قلبی که هر روز کوچیک و کوچیک تر میشه،
که هر روز دارم با روحی که هر شب تاریکتر میشه سر میکنم و انتظار میکشم
تا تمام بشه این زندگی که با درد گذشت
که به ظاهر زنده هستم اما زندگی نمیکنم
فقط ادامه میدم مثل یه ساعت خراب که هنوز صدای تیکتاک کردنش میاد
ولی دیگه زمانو نشون نمیده
#پی_نوشت:
اما رفیق این نصحیت رو از من گوش کن
گاهی باید مشکلات زندگی رو پشت سیاه چاله ی ذهن دفن کنی
تا بتونی قسمت های خوب زندگی رو بهتر ببینی لطفا عاشق خودت باش و اجازه نده به هیچ وجه کسی تو رو زیر سوال ببره
لطفا شما مثل من نباشین...
میرفتیم دکتر و چندتا آزمایش و یه جراحی ، تمام میشد میرفت
اما نمیشه که نمیشه
دیدین بعضی وقتایی یهو دلت میگیره ولی هر چی فکر میکنی نمیدونی چرا؟
اینا همون سنگینیِ حرفهایی هست که به هیچکس نتونستی بگی
من یه سری اتفاقات ، یه چیزایی اصلا انتخابم نبود ولی تقاص همشونو با روح و روانم
با بند بند استخونام
با تک تک سلول های بدنم پس دادم
که له شدم زیر آوار بغض
درسته که به مرور زمان همهی ما پیر میشیم ولی یکی با حسرت یکی با لذت که سهم من همه اش شد حسرت
و خیال پردازی برای زندگی که نابود شد
برای جوونیم که چقدر دردناک گذشت
سال هاست خاطره بازی میکنم
از بودن های خیالی خانه ای ساخته ام برای پناه شب های بارانی
باشد که این سر پناه مرا از آوارگی های شبانه رهایی بخشد
ای کاش تمام بشه این همه تنهایی زندگی کردن ،
ای کاش میتونستم کاری برای خودم انجام بدم
اما حیف و صد حیف که دیگه گذشت که گذشت...
میدونین من توی زندگی قاتل خودم بودم
رویاهام رو با حسرت،
حرفهام رو با سکوت،
و احساسم رو با تنهایی کُشتم
تنها نبودم در جمعی بودم که هیچکس نفهمید عمق تنهائیم چقدر زیاده
که من خودم رو در خودم دفن کردم
چون نبودنِ یه آدمایی توی زندگیم خرابم کرد
که قرار بود باهاشون زندگیمو بسازم
حال روز منو از دَلقَک ها بپرسید
چون اونا میدونن خنده های مصنوعی ینی چی
الان دلتنگ دورانی شدم که از ته دل میخندیدم
دلتنگ زمانی که با بچه ها تو کوچه بازی میکردم
دلتنگ چکمه و مدرسه و کلاس درس که چقدر خوش بودیم و چقدر زود گذشت
نمیدونم چرا هیچکس نمیفهمه این خستگی رو
چرا هیچکس نمیفهمه این همه دلتنگی رو
این همه بغضی که هیچوقت صدا نمیشه
و حالا دیگه من موندم و قلبی که هر روز کوچیک و کوچیک تر میشه،
که هر روز دارم با روحی که هر شب تاریکتر میشه سر میکنم و انتظار میکشم
تا تمام بشه این زندگی که با درد گذشت
که به ظاهر زنده هستم اما زندگی نمیکنم
فقط ادامه میدم مثل یه ساعت خراب که هنوز صدای تیکتاک کردنش میاد
ولی دیگه زمانو نشون نمیده
#پی_نوشت:
اما رفیق این نصحیت رو از من گوش کن
گاهی باید مشکلات زندگی رو پشت سیاه چاله ی ذهن دفن کنی
تا بتونی قسمت های خوب زندگی رو بهتر ببینی لطفا عاشق خودت باش و اجازه نده به هیچ وجه کسی تو رو زیر سوال ببره
لطفا شما مثل من نباشین...
- ۷.۹k
- ۱۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط