میکند سلسلهٔ زلف تو دیوانه مرا
میکشد نرگس مست تو به میخانه مرا

متحیر شده‌ام تا غم عشقت ناگاه
از کجا یافت در این گوشهٔ ویرانه مرا

هوس در بناگوش تو دارد دل من
قطرهٔ اشگ از آنست چو دردانه مرا

دولتی یابم اگر در نظر شمع رخت
کشته و سوخته یابند چو پروانه مرا

درد سر میدهد این واعظ و میپندارد
کالتفاتست بدان بیهده افسانه مرا

چاره آنست که دیوانگیی پیش آرم
تا فراموش کند واعظ فرزانه مرا

از می مهر تو تا مست شدم همچو عبید
نیست دیگر هوس ساغر و پیمانه مرا...🦋🦋


گجن خیر اولسون نازلی جیرانم🫀🌹
دیدگاه ها (۰)

کنارِ تو هوای من همیشه مطلوب استشنیدنِ صدای تو برای من خوب ا...

دوباره صبحدوباره طلوع تو از چشمهای بیقرار دلم .خورشید من بتا...

بیخیال شاعری یک جمله و ختم کلامخسته‌ام در کنج چشمانت محلم می...

گرچه بد جور شکسته است دلِ تنگِ مرا... همچنان شاه غزل هاست، ح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط