ای شاعرک شعر سرایم بغلم کن
تا بلکه ازین غصه درآیم، بغلم کن
من بسته به زنجیر نشستم به هوایت
زنجیر شکستست دوپایم بغلم کن
دستم بده دستان پراز شاخه گلت را
ای دست قشنگ تو عصایم بغلم کن
قلب من و تو دور نگشته است زمانی
مثل تو پر از مهر و وفایم بغلم کن
یک روز از این شهر به شهر تو گریزم
تا هیچ نفهمند کجایم بغلم کن...🦋🦋

#saharshehim💖

#عاشقانه
#چشم_آهوم
دیدگاه ها (۰)

دلم برایت تنگ شدهو تسکینی نیافتم ن در داروخانه هان در خیابان...

صبح با عطر تو بیدار شدن یعنی عشقدر تب بوسه گرفتار شدن یعنی ع...

چقدر قافیه ها را به غم دچار کند منِ بدون تو با زندگی چکار کن...

کبوتری که به شوق تو لانه می سازداز آسمان تو خود را جدا نمی س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط