بفرست واسه چشم قشنگت

نشسته بودم جایِ همیشگی؛
خیره خیره نگاهش میکردم...
چای اش را میخورد...
و تا آخرین لحظه پایِ حرف هایم می ماند!
به خودم که می آمدم میدیدم چای ام سرد شده!
میگفت: انقدر حرف زدی چای ات یخ کرد و من سر خوش…
#نبض_مانا
دیدگاه ها (۷)

تقدیم به شهریوریها

سفارش سیاه قلم درحین کار

یه دیالوگ قشنگ هست که میگه:یه دقیقه دیگه معلوم نیست کی مردست...

اولین نقاشی خط باتکنیک پاستل گچی تقدیم نگاه زیباتون

💴 part 8فیک: عاشق بودن به اجباراون شب سکوت عجیبی تو عمارت پخ...

جیمین فیک زندگی پارت ۴۴#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط