مکنه ی غیرقابل پیش بینی بی تی اس این بار یه حس عجیب داشت

مکنه ی غیرقابل پیش بینی بی تی اس این بار یه حس عجیب داشت،عشق!
اونم عشق به دختری که برادرش دوست بزرگترین هیونگ بی تی اس بود و حالا این جین هیونگ بود که میخواست برای اولین قرارِ جونگ کوک و معشوقه ش به دوستش زنگ بزنه...
با استرس به جین که جلوش با ریلکسی تمام راه میرفت و با تلفن حرف میزد نگاه میکرد،حتی نامجون هم که کنارش نشسته بود استرس داشت!
×اره درسته درک میکنم
جین به طرز مشکوکی کمی ازشون دور شد و ادامه داد...
با صدای بلندی که انگار میخواست بقیه بشنون گفت:
×نه این چه حرفیه الکی که نیست...
و بعد با چهره ی مظلومی تلفنو قطع کرد و به سمتِ جونگ کوک قدم برداشت.
×جونگ کوکا خب...من خیلی متاسفام...اما
سرشو بالا آورد که دید جونگ کوک با حالتی که منتظر یه کلمه ست تا اشک هاش جاری بشن نگاهش میکنه...
خندید و گفت:
×مبارکهه دیوونه!


من دیگه عادت کردم که شما کم لایک میکنید😔

#JK#imagine#pargol
⊱• ──────── •⊰

#J_u_n_g_k_o_o_k
دیدگاه ها (۴)

پسر کوچولوی کیوتتو که کاملا عین باباش بود رو پاهات نشونده بو...

از اونجایی که یونگی یه مدتِ کوتاه مجبور بود تنهایی به یه سفر...

بخاطر تولد هوپی همه جمع شده بودین دور هم و با جین خیلی گرم گ...

قسمت آخر (۱۰)

قسمت ۹

عضوهای جدید ( پارت ۱ )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط