. دارد دل و دین میبرد از شهر، شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
در خانهی زهرا همه معراج نشیناند
آنجاکه به جز چادر او نیست گلیمی.
دیگر آن خندهی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند، ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطرهی اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست
سر فصل کتاب آفرینش زهراست
روح ادب و کمال و بینش زهراست
روزی که گشایند در باغ بهشت
مسئول گزینش و پذیرش زهراست
امشب دل سنگ کوچهها میگرید
یک شهر، خموش و بیصدا میگرید
تشییع جنازه غریب زهراست
تابوت به حال مرتضی میگرید
🥀🖤🤲🖤🥀🤲🥀🖤
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
در خانهی زهرا همه معراج نشیناند
آنجاکه به جز چادر او نیست گلیمی.
دیگر آن خندهی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند، ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطرهی اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست
سر فصل کتاب آفرینش زهراست
روح ادب و کمال و بینش زهراست
روزی که گشایند در باغ بهشت
مسئول گزینش و پذیرش زهراست
امشب دل سنگ کوچهها میگرید
یک شهر، خموش و بیصدا میگرید
تشییع جنازه غریب زهراست
تابوت به حال مرتضی میگرید
🥀🖤🤲🖤🥀🤲🥀🖤
- ۱.۱k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط