جوانی که ابتدای فیلم در میان دو دختر می بینید، قاتِ ل است.دستگاه قضا، حکم به قصاص با طناب دار داده است.
اما حکم بزرگان ایل و طایفه چیز دیگریست.
محل وقوع قت ل، فیروز آباد فارس و در ایل قشقایی بوده، طایفه‌ی شش بلوکی؛ بجای حکم قصاص، به سنت ایل روی آورده اند. ( خون بس) یعنی عروس کردنِ خواهر قات ل برای خانواده مقتول! اما به رسمِ ایلی، نوازنده‌ی طایفه بنام استاد ابراهیم رو به دیوار هنر نمایی را آغار می کند و ساز غمانه یا ساز وارونه، " روم به دیوار" مینوازد و اشک همه را در می آورد.
.
قات ل تجسم یک زندانی رنج دیده، رنگ و رخسار باخته، در میان اشک و آواز خواهران، چون تندیسی سنگی، سرد و بی روح و شرمگین از نگاه خواهران، ایستاده و معلوم نیست به آواز فراق خواهران دل سپرده است یا ساز غمانه در عروسی خواهرش، یا نظاره گر به مسلخ رفتن خواهر ایثارگر خود است.
اگر عروس در لباس سفید پیدا نبود بیننده تصورِ مصیبتی جانکاه می کرد.
آری دختر فداکار به مسلخ عشق می رود تا خون بس شود. او سیاووش وار آماده است تا هرچه از زندگی و عشق و آرزو و امید در مخیله اش پرورانده بود، فرشِ قدمهای راسخ خود کند تا شاهد طناب دار بر حلقوم برادرش نباشد. او به میان آتش می رود نه آتشی که از او بگذرد، بلکه آتشی که باید با ان زندگی کند. او به عنوان یک قهرمان بازنده و شکست خورده و محکوم ، پا به چنین میدانی می گذارد. هر چه هست، او یک آرش است! یک ایثارگر به تمام معنی. می رود تا خط بطلان، بر قلم "قضا" بکشد و ثابت کند که خون را با خون نمی شویند. در این پلان و این نمایشِ بدون کارگردان و نویسنده، همه هنر مندانه، نقش خود راایفا می کنند.
.
قهرمان دوم این نمایش، استاد ابراهیم است که غمگنانه می نوازد تا در نمایش جشن و عروسی، که بزرگترین آرزوی یک دختر است، اوج غم و مصیبت را تداعی کند. ولی
او ناچار است بالاخره رو از دیوار بر گیرد تا به عروس بفهماند که جشن عروسی اوست و میخواهد او را تا خانه بخت همراهی کند.

عروس مصمم است در میان اشک و فغان پدر و مادر و خواهر و برادر و همه کسانیکه او را دوست می دارند خم به آبرو نیاورد و مصمم است که به دیگران بفهماند که به میل و رغبت پای در این راه گذاشته و باید در تمامی ناملایمات روزگار و زندگی مشترک، خود را مقصر بداند! چرا که از همین ابتدا مشخص است که او قدمش نحس و بد یمن است.
او وظیفه مسئولیت زنده کردن را، و زندگی دو طائفه را، بر دوش زنانه خود بگیرد، باری که صد پهلوان از آن عاجزند

#خون_بس

پ.ن

گاهـی دلـم
برای تنــم می‌ســوزد
یک تــن
برای این همه درد
کم بــــود

با دردی که از تــن لبریــــز می‌شود
چه باید کرد؟


#امیرعلی_قربانی
#شبتون_بدور_از_دلتنگی
دیدگاه ها (۴۸)

به غم‌انگیزی ان لحظه که فهمیدیمفراموش کردنمانشجاعتی نمیخواست...

تـــو رااز چشمهایــم میخوانندتــو آن غمـــیکه تــوان...پنهــ...

#امیرعلی_قربانی #مهر_جانا❤

از شــب بگیرید مــاه رااز خــواب بگیریدرویــا راو از شاعــرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط