حجم غم های خودم را به بغل می گیرم

حجم غم های خودم را به بغل می گیرم
امشب از غصه ی دلتنگی تو می میرم

هر شب این ثانیه ها خواب بدی می بینم
خواب بد دیدم و انگار تویی تعبیرم

گله کردم ز جهانی که مرا با تو نخواست
چه کنم با دلم ؟ این است دگر تقدیرم

من لب دره ی احساس تو ایمن بودم  
تو هُلم دادی و از عشق چه غافلگیرم

گله میکردم از عشق آه کشیدم یک آن
عشق با عجز به من گفت که بی تقصیرم

عشق آرام به من گفت که بر آدم سنگ
هرچه خوانم به خدا آیه ی بی تاثیرم

غصه هایت همه جا هست همانند هوا
از هوا خوردن بی فایده دیگر سیرم

چون کلاف به هم آویخته ی شال و کلاه
با خودم در سر خود با دل خود درگیرم

امشب این حال بدم را به که باید گویم ؟
امشب از غصه ی دلتنگی تو میمیرم🦋🦋


کفلرووی اله سن منی اولدورمینجه راحت اولماسان
دیدگاه ها (۰)

دستی که به دست من بپیوندد نیستصبحی که به روی ظلمتم خندد نیست...

دلتنگم و دیدار تو درمان من استبی رنگ رخت زمانه زندان من است....

نگاهم کن کہچشمـانتقشنگ استصـدایم کـن کہ دلدر سینہ تنگ استمرا...

اندوھ، اندوھ، را صدا مے زند لبخند، لبخند، را تُ، مرا صدا بزن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط