آسانگریزمنکهزداممرهیدورفت

#آسان_گریز_من_که_ز_دامم_رهید_و_رفت
از این دل شکسته ندانم چه دید و رفت

پیچیدمش به پای تن خسته را چو خار
چون سیل کند خار و به صحرا دوید و رفت

گشتم چو آبگینه حبابی به روی آب
بادی شد و وزید و دلم را درید و رفت

او مرغ بال بسته ی من بود وای دریغ
با بال بسته از لب بامم پرید و رفت

بر دامنش سرشک و به لب بوسه ریختم
خندید و گریه کرد و چو آهو رمید و رفت

شعرش به ره نهادم و گفتم که شعر دام
رقصید روی دامم و دامن کشید و رفت

بویم نکرد ویک طرف افکند و دور شد
ای باغبان نخواست مرا، از چه چید و رفت

آری شهاب دلکش شب های جاودان
یک دم به شام تیره ی من دمید و رفت...🐬
دیدگاه ها (۲)

‌#از_برای_تو_بود_که_به_جهان_آری_گفتم...🌈

#پنجشنبه_هفدهم_فروردین1402_خیرآباد...🐬

#تا_به_من_نزدیک_شد_گفتم_سلام_ای_آشناگفتم اما هیچ نشنیدم صدای...

#می_شناسمت_چشمهای_تو_میزبان_آفتاب_صبح_سبز_باغهاستمی شناسمتوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط