از تو سکوت مانده و از من صدای تو

از تو سکوت مانده و از من، صدای تو
چیزی بگو که من بنویسم به جای تو
حرفی که خالی ام کند از روزهای سکوت
حسّی که باز پُر کنَدَم از هوای تو
این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است
تا صبح راه می روم و پا به پای تو
در خواب حرف می زنم و گریه می کنم
بیدار می کنند مرا دستهای تو
هی شعر می نویسم و دلتنگ می شوم
حس می کنم کنارَمی و آه جای تو
این شعر را رها کن و نشنیده ام بگیر
بگذار در سکوت بمیرم برای تو...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

هر روز شعری تازه را،نذر نگاهت کرده ام دین وُ دلم را وقف آن.....

چشم مستت چه کند با من بیمار امشب این دل تنگ من و این تن بیما...

‍ از حال من پرسیده ای، خوبم خیالی نیستخوبم عزیزم غیر دلتنگی ...

‍ "چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت ڪه از دوری"در این بیقوله از...

گرچه می دانم که گاهی بی قرارم نیستیبی قرارت  می شوم  وقتی کن...

گرچه می دانم که گاهی بی قرارم نیستیبی قرارت  می شوم  وقتی کن...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط