رمان رویای من

رمان رویای من

پارت ۲۸

ارسلان، ارسلان خنگ میخواستی از دست

بچه ها خوشحال باشه که زدنش


دیانا، رفتم تونه یه چیزی درست کردم زنگ

زدم به مامانم باهاش حرف زدم گفتم امشب

میام پیشت غذا مک خوردم یه دست لباس

جمع کردم گذاشتم تو ماشین راه افتادم

سمت خونه مامان ۲،۳ ساعت راه بود که

رسیدم سلام مامان جونم بغلش کردم


مامان، سلام عزیزدلم بیا تو خوش اومدی
دیدگاه ها (۱۶)

رمان رویای من پارت ۲۹دیانا، با مامان کلی حرف زدیم و خندیدیم ...

پارت ها داخل کامنت برو بخون. بچه ها کامنت رو لایک کنید ...

رمان رویای من پارت ۲۷ارسلان، درد داری دیانا، اوهوم ارسلان، ...

رمان رویای من پارت ۲۶ارسلان، دیانا خوبی دیانا، دیدم ارسلان ...

رمان بغلی من پارت های ۸۶و۸۷و۸۸ارسلان: من که باورم نمیشه دیان...

رمان بغلی من پارت۱۳۱و۱۳۲و۱۳۳و۱۳۴دیانا: تا نیم ساعت داشتیم با...

رمان بغلی من پارت ۱۲۱و۱۲۲و۱۲۳ارسلان: محکم گوشه ای از ل*شو بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط