او تورا بیشتراز جانش دوست میداشت این رازمانی متوجه شدم وق

او تورا بیشتراز جانش دوست میداشت این رازمانی متوجه شدم وقتی نامت برزبانش جاری شد اشک درچشمانش حلقه زد و گفت اوقول داده بود......
دیدگاه ها (۰)

من درپیله تنهای خود تنیده بودم تو آمدی،جانم شدی،رفتی.....رفت...

در ابریشم عادت آسوده بودمتو با حال پروانه من چه کردیمگر لایق...

اگه وجدان داری دختری که بهت اعتماد کرده و باورت داشته رو با ...

جیمین فیک زندگی پارت ۷۶#

⏤͟͟͞͞▣ Between ashes and light ⏤͟͟͞͞▣part 5او را دید.میدور...

ادامه پارت 101و لحظه ای توی سکوت سنگینی فرو رفت ...و صدای لر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط