لحظهای که دو رقیب خونی به دیدار هم میرسند:
لحظهای که دو رقیب خونی به دیدار هم میرسند:
«عیدوک بامری» و «شهید قاسم سلیمانی».
«عیدوک» شرور و قاچاقچی اول منطقه، جنگاور و چریک حرفهای که حاج قاسم او را به یک «تیپ مکانیزه» تشبیه کرده بود. در «آورتین» از محاصره چهار تیپ زرهی گریخته بود، فرمانده قرارگاه جنوب سپاه (شهید معمار کاشانی) را ترور کرده بود، از چندین انفجار و سوء قصد جان سالم به در برده بود، وقتی با قراولش در جادهها به راه می افتاد، قبلش به بچههای سپاه بیسیم میزد و میگفت: «من دارم می آیم!».
اینک چنین آدمی بعد از چندین سال تعقیب و گریز، از جمهوری اسلامی تأمین گرفته و بی آنکه دست نیروها به او برسد، خودش با پای خودش به کرمان آمده تا تسلیم شود.
حالا حاج قاسم در اولین دیدار با چنین آدمی چه کار میکند؟! با کسی که چندین سال دنبالش بوده و دستش به او نرسیده، با کسی که بسیاری از دوستان و نیروهایش را به شهادت رسانده، چه رفتاری میکند؟
بله... از او تعریف میکند! تحویلش میگیرد! میگوید: «تو خیلی شجاعی که به من، به دشمنت، اعتماد کردی!». نصیحتش میکند، به توبه دعوتش میکند و بعد هم امانش میدهد و رهایش میکند!!.
حاجی شهریاری میگفت: بعد از این دیدار، وقتی عیدوک سوار ماشین شد، با وجود آن تکبری که داشت، به من گفت:
«آدم، تسلیم هم که میشود، تسلیم چنین مردی بشود!»
آه....خدا چه بندگانی داشتی!!
همین یک نمونه برای ارزیابی خودمان کافیست تا بدانیم چقدر در مسیر او هستیم. یاعلی...
«عیدوک بامری» و «شهید قاسم سلیمانی».
«عیدوک» شرور و قاچاقچی اول منطقه، جنگاور و چریک حرفهای که حاج قاسم او را به یک «تیپ مکانیزه» تشبیه کرده بود. در «آورتین» از محاصره چهار تیپ زرهی گریخته بود، فرمانده قرارگاه جنوب سپاه (شهید معمار کاشانی) را ترور کرده بود، از چندین انفجار و سوء قصد جان سالم به در برده بود، وقتی با قراولش در جادهها به راه می افتاد، قبلش به بچههای سپاه بیسیم میزد و میگفت: «من دارم می آیم!».
اینک چنین آدمی بعد از چندین سال تعقیب و گریز، از جمهوری اسلامی تأمین گرفته و بی آنکه دست نیروها به او برسد، خودش با پای خودش به کرمان آمده تا تسلیم شود.
حالا حاج قاسم در اولین دیدار با چنین آدمی چه کار میکند؟! با کسی که چندین سال دنبالش بوده و دستش به او نرسیده، با کسی که بسیاری از دوستان و نیروهایش را به شهادت رسانده، چه رفتاری میکند؟
بله... از او تعریف میکند! تحویلش میگیرد! میگوید: «تو خیلی شجاعی که به من، به دشمنت، اعتماد کردی!». نصیحتش میکند، به توبه دعوتش میکند و بعد هم امانش میدهد و رهایش میکند!!.
حاجی شهریاری میگفت: بعد از این دیدار، وقتی عیدوک سوار ماشین شد، با وجود آن تکبری که داشت، به من گفت:
«آدم، تسلیم هم که میشود، تسلیم چنین مردی بشود!»
آه....خدا چه بندگانی داشتی!!
همین یک نمونه برای ارزیابی خودمان کافیست تا بدانیم چقدر در مسیر او هستیم. یاعلی...
- ۴۰۵
- ۰۷ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط