نقطه ایی که فهمیدم عاشقت شدم برام ی خاطره ی جالبه شبی که

نقطه ایی که فهمیدم عاشقت شدم برام ی خاطره ی جالبه شبی که فهمیدم، از همون اول حس کرده بودما! همون اول اشناییمون فهمیده بودم تو فرق داری حاله ایی که دورت بود منو جذب خودش کرد تو فرق داشتی تو ی جور متفاوتی خاص بودی! تو برای منی که معنی عشقو نمیدونستم زیادی درک عمیقی داشتی، شبی که فهمیدم من واقعا نفسم به نفسات بنده یکی از همون شب هایی بود که دعوا داشتم گریه ام میومد ولی نه به خاطر حرفاشون داد میزدم عصبی بودم ولی این داد ها ی جور دیگه ایی بود، به خاطر دلتنگی بود.... دلتنگت بودم ی جور دلتنگی عجیبی که در عین حال حسرت بود بهت بگمش، فرشته من خودت میدونی که شرایط چطوری بود...
وقتی امدم پیشت عجیب دلتنگت بودم عجیب تشنه ی محبتی بودم که از سمتت میخواستم عجیب برات ذوق داشتم و به خودم امدم و فهمیدم تو همونی همونی که همه میگفتن من فهمیدم که معنی عشق درست تورو توصیف میکنه خنده های عمیقی که به تو تعلق داشت آرامشی که میدادی فهمیدم دلباخته شدم دلباخته ی فرشته زخمی که زخم خورده از آدمای بی رحم و من میخواستم درمان اون زخم ها باشم... میخوام ازت تشکر کنم که اجازه دادی درمانت شم.... اجازه دادی عشق رو با تو درک کنم خنده رو زندگی واقعی رو همه رو مدیون توام با اینکه فاصله زیاده ولی من به اندازه تک تک فاصله ها عاشقتم با اینکه دورم ازت ولی بند بند وجودم تورو میپرسته ممنونم که هستی ممنونم که پیشمی و کمکم میکنی فدات شم من :)
نمیدونم؛ ولی.. ولی.. فقط...
هربار که میبینم حرف میزنه و صداش رو میشنوم انگار دنیا رو بهم دادن، دلم میخواد صداشو ببوسم، وقتی حرف میزنه میخام تمام صداهای جهان خفه بشه و فقط صدای اون به گوشم برسه.
اون تنها کسیه که با نگرانیش نگران شدم، با اشک ریختناش اشک ریختم و بر هر یک دونه اشک هاش که به اندازه الماس می ارزیدند میخاستم بمیرم.
میخام مرحم تمام زخم هاش باشم دوست دارم جسمشو تو اغوشم بگیرم و فقط بوی تن اونو حس کنم و بچلونمش.
تاحالا انگشتای کشیده و ظریفشو دیدی؟ دلم میخاد اونارو لای انگشتام بگیرم و حس کنم...