سحرگه به راهی یکی پیر دیدم

سحرگه به راهی یکی پیر دیدم

سوی خاک خم گشته از ناتوانی
بگفتم : چه گم کرده‌ای اندرین راه؟

بگفتا جوانی، جوانی، جوانی
دیدگاه ها (۲)

کیه کیه در می‌زنه؟ کیه کیه در می‌زنه؟کیه کیه در می‌زنه؟ کیه ...

شنیده بودم خاک سرد استاین روزها اماانگار آنقدر هوا سرد است ک...

شب من پنجره‌ای بی فرداروز من قصه‌ی تنهایی مامانده بر خاک و ا...

بی خیالَم شُدِه ای مَن با خیالِ تُو خُوشَم بی خیالَت میشَوَم...

گفت دانایی که: گرگی خیره سرهست پنهان در نهاد هر بشرلاجرم جار...

.احمد علی نیری در سال چهل و پنج و در روستای «آینه‌ورزان» دما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط