آخر ا دوست نخواه پرسد

آخر اي دوست نخواهي پرسيد
که دل از دوري رويت چه کشيد
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده هاي تو به دادش نرسيد
داغ ماتم شد و بر سينه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکيد
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روي تو سپيد
جان به لب آمده در ظلمت غم
کي به دادم رسي اي صبح اميد
آخر اين عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهي ديد
دل پر درد فريدون مشکن
که خدا بر تو نخواهد بخشيد
فریدون مشیری
پ.ن: کی به دادم رسی ای صبح امید؟
زندون دل_فریدون فروغی
💚☘💚☘💚☘
دیدگاه ها (۱۰)

هیچ کس گناه را گردن نگرفتیک سیب کم شده بودو طبیعتادیواری کو...

یه زمانی هم بود همه هوای هم و داشتنآدمای اون موقع دِلای بزرگ...

✨مثل باران بهاری که نمی گوید کِیبی خبر در بزن و سرزده از راه...

گاه گاهی قفسی می ‌سازم با رنگ ، می‌فروشم به شماتا به آواز شق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط