هی مدارا کرده ام با روزگار لعنتی

.
هی مدارا کرده ام با روزگار لعنتی
عاقبت من را بسوزاند نگار لعنتی

چون درختی بی ثمر کارم به نابودی کشید
لحظه ای از پا نمی افتد قطار لعنتی

شمع خاموشم که تنها یادگارش غصه بود
درد دارم ای فلک در کوله بار لعنتی

شد خزان از داغ دوری فصل تابستان ما
کی به پایان می رسد این انتظار لعنتی؟

باز دلتنگی امانم را بریده ؛ دست خوش
باز هم من ماندم و شب های تار لعنتی....







@fn_4825

@fn_4825

@fn_4825
دیدگاه ها (۰)

علیرضاNروزگار💔

💔

. گاهی به خدا نفس کشیدن سخت ستیعنی نفسی تو را ندیدن سخت ستبا...

به تنهایی عادت کرده ام...امــــــا...گاهی عمیقاً" دلم "...می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط