♦️من فقط وایساده بودم، داشتم نگاه می‌کردم
یه اتاق بود، توش عکس بچه‌ها… خیلی‌هاشون هم‌سن من بودن…

🔹یکی‌شون اسباب‌بازی دستش بود…
یکی انگار تازه نقاشی کشیده بود…

🔹ولی دیگه نیستن…
بابام گفت شهید شدن… تو جنگ…

🔹من نمی‌دونستم “شهید” یعنی چی،
فقط دیدم همه ساکت بودن…
و یه آقاهه داشت با گریه براشون لالایی می‌خوند…

🔹مامانم بغض کرد گفت:
“بچه هام فدای بچه های حسین…”
دیدگاه ها (۲)

سطح آی کیو ی خود تحقیر :

🎥حتی شاه هم به دنبال توسعه هسته ای بود▪️توسعه صنعت هسته ای و...

🛑📸 حسن یزدانی با انتشار ویدیوی درد و رنج کودکان غزه نوشت:رنج...

تصویر قبل و بعد کودک زیبای فلسطینی بعد از حصر غذایی 😔

حقوق زن ؟!به واااااالله قسم که اینا فقط زن رو برای یه چیز خو...

اسم فیک :زندگی تباه من

ظهور ازدواج )( پارت ۳۴۹ فصل ۳ )و متعجب ابرو بالا انداختم و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط