بچه که بودم از بس مغرور بودم هروقت که مامانم میرفت جایی

#بچه که بودم از بس مغرور بودم هروقت که مامانم میرفت جایی و منو با خودش نمیبرد
مثل بقیه بچه ها پشتش گریه و التماس نمیکردم ولی به محض اینکه میرفت میترکیدم از گریه...
بزرگ که شدم رفتنای زیادی دیدم
چیزای زیادی از دست دادم
شبای زیادی تو تنهایی اشک ریختم و حرص خوردم که چرا پا رو غرورم نگذاشتم
با این وجود هنوز همونم
همون ادم مغروری که هرگز برا داشتن و نگه داشتن به کسی التماس نمیکنم
فقط بی صدا میشکنم...‌‌ :)
دیدگاه ها (۱)

سالهای بعد از جداییماندلم برای تو تنگ نمی شوددلم برای منی که...

#معرفی_میکنم_خدای_تکنیک#ساعی🤟👑

#تو_الماسم_اگه_باشی_یه_تیکه_رو_تاجمی

قشنگ بود و دوس داشتم 👏🖤

ترجمه لایو نامجون 🍥🍓🐨 : چیکار میکردم؟ هیچی کار میکردم بعد حو...

# رز _ سیاه PART _ 48 تهیانگ: کنار تختش نشسته بودم و دستشو ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط