#دستخط_منـ📚
گاهی باید رفت ...
باید نسخه ی فاصله گرفتن را برایِ خود پیچید ...
باید از تمامِ بی مهری و بی انصافیِ دنیا دور شد ...
جوری ؛
که هیچکس نفهمد ...
کاش جایِ ساکتی برایِ تبعید شدن بود ...
این روزها ، شعور و احساسم درد می کند ،
هیچ جوره تابِ ماندنم نیست ...
خسته ام ؛
از تمامِ دنیا ...
از نقاب ها و موجوداتِ کوکی و آهنیِ این بازیِ تکراری ...
از چشم هایِ بیدار و اندیشه هایِ خوابیده ...
حالِ من خوب نیست ...
می خوابم ...
اگر خدا را این حوالی دیدید ،
بیدارم کنید ...
#مژگان_فرهادی
دیدگاه ها (۶۳)

بود آیا که در میکده‌ها بگشایند؟!گره از کار فروبسته ما بگشاین...

#دستخط_منـ_📚 #تقدیم_کنید_به_اون_کسانی_که_دوستشون_دارید_و_برا...

پنجشنبه است و ياد درگذشتگان اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ...

#دستخط_منـ📚متن ترانه ی فریاد از هایده اميدم را مگير از من خد...

***## رمان فرزند آتش### پارت ۱بوی تند عرق، چرم فرسوده و منتو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط