یعنی میشود بدون اینکه به چیزی فکر کنی

یعنی میشود بدون اینکه به چیزی فکر کنی
دلت را از هر دغدغه ای و هر چیزی خالی کنی
و به دل طبیعت بروی جایی که خلوت خلوت است
و فقط تویی و طبیعت و خدای بالای سرت ؟!
جایی که درد و دل هایت را به طبیعت و جنگل فریاد بزنی و خالی شوی بدون اینکه کسی بداند؟
جایی که آدم های سنگی نیستند تا تو را با زبان نیش دارشان قضاوت کنند جایی که از این آدم های سنگی فاصله گرفته ای تا صدایشان را برای لحظه ای نشنوی جایی که دور تر از غم و غصه ها باشد و به هیچ چیزی فکر نکنی یا اصلا اصلا همه چیز را فراموش کنی فقط یک کلبه گیر بیاوری و اندکی بعد در ان هوای بارانی که بوی خاک خیس خورده می اید شومینه را روشن کنی و از پنجره کلبه به جنگل خیره شوی جایی که از صدای برخورد نم نم باران ها به پنجره حس ارامش کنی جایی که بوی زندگی بدهد جایی که خالی از هر ادم سنگی باشد و ای کاش میشد این خیالات ذهن من و تو به واقعیت میپیوست
و ای کاش واقعا به همین آسانی که توصیف کردم بود
#بر_گرفته_از_ذهن_آشفته_ی_من