#تک_پارتی
#تهکوک
#درخواستی
تهیونگ نگران در حال درست کردن سوپ واسه پسرکش بود..انقدر حواسش پرت بود که صدای موبایلش رو نشنید...پسرکش مریض شده بود و حاضرم نبود بره دکتر و این بیشتر تهیونگ رو نگران میکرد..
در حالی که سوپ رو داخل کاسه میریخت به سمت اتاقش حرکت کرد ..کوک بیحال روی تخ*ت..بود و هنوز تبش پایین نیومده بود...
تهیونگ خیلی آروم کنارش نشست ..و دستش رو گذاشت رو پیشونیش..هنوزم تب داشت!!
تهیونگ: کوک عزیزم..بلند شو یکم سوپ بخور...
کوک در حالی نق میزد دستاش رو دور گر*دن تهیونگ آویزون کرد جوری که تهیونگ نزدیک بود بیوفته رو*ش🤦♀
تهیونگ:کوک..!؟
کوک: هوممم..ته..بغ*لم کن..
تهیونگ: نفسم حالت خوب نیست باید یه چیزی بخوری..
کوک: نههه..من تو رو میخواممم😡
تهیونگ از لجبازی پسرکش خنده ای کرد و کنارش درا*ز کشید و کوک رو در آغو*ش گرفت ..کوک از بوی عطر همیشگی دوست پسرش لبخندی زد ..و بیشتر سرش رو به سی*نه تهیونگ چسبوند..
کوک: میشه بو*سم کنی؟
تهیونگ: ..تو حالت خوب نیست عزیزم باید بریم دکتر..
کوک: بو*سم کننن😡
تهیونگ نوچی کرد و لپ های سرخ کوک رو بو*سید.❤️
کوک: نهههه..ل*بات رو میخواممم
تهیونگ: اونجا نمیشه..
کوک: چراااا؟🥺
تهیونگ: چشمات رو اونجوری نکن فدات بشم..اصلا می*بوسمت ولی به یه شرط!
کوک: چیی؟
تهیونگ: یه بو*س آب دار و طولانی ولی به شرطی که بعدش بریم دکتر...🙃
کوک:نههه..دکتر نه🥺
تهیونگ سر پسرکش رو نوازش کرد و بو*سه ای به موهای نرم و خوشگلش زد ..
تهیونگ: پس نمیشه..
کوک: نه...باشه🥲
تهیونگ لبخندی زد و با کج کردن سرش..ل*ب هاش رو روی ل*ب های پسرکش گذاشت و یه بو*سه پر سر رو صدا رو شروع کرد..و کوک هم ذوق کرده ل*ب های تهیونگ رو م*ک زد..
بو*سه تقریبا پنج دقیقه طول کشید و تهیونگ اولین نفری بود که سرش رو عقب کشید و خط کش امده از اتصال ل*ب هاشون رو جدا کرد ❤️
کوک: ته🫠
تهیونگ: جونم...لوس شدی هاا😃❤️
کوک: هوممم ..
تهیونگ: حالا بلند شو بریم دکتر..
کوک: نههههه
تهیونگ اخمی کرد وبه کوکی که قولش رو شکسته بود نگاه کرد..نه مثل اینکه اینجوری نمیشه باید خودش دست به کار میشد👌
یه دفعه بلند شد و به سمت کمد ل*باس های کوک رفت و یه دست ل*باس بیرونی برداشت..
و به سمت کوک رفت ..
کوک: نههه..تههه🥺
تهیونگ: لجبازی نکن عزیزم به نفع خودته..
کوک: نمیخوام😭
تهیونگ: هیسس به حرف دوست پسرت گوش بده آفرین پسر خوب ..
و خودش ل*باس های کوک رو تن*ش کرد و در حالی که به روی استایل بغ*لش کرده بود به سمت ماشین رفتن و سوار شدن ..
پیش دکتر کوک تا آخر دست تهیونگ رو گرفته بود..و تهیونگ هم بهش حرف های خوب میزد تا نترسه..
و در آخر دکتر برای کوک یه آمپول نوشت و کوک بدتر ترسیده بود🤦♀
تهیونک: عزیزم چیزی نیست یه آمپوله درد نداره🙃
کوک: ته همش تقصیر توئه منو آوردی اینجا..🥺
باهات قهرم..
تهیونگ: پوففف آخه من با تو چیکار کنم هااا..خوب بود به جای خودم نامجون هیونگ رو میگفتم بیاد؟😞
کوک: نهههه😳🥺
تهیونگ: میبینی ..منم گناه دارم عزیزم ..پسر خوبی باش آمپول رو بزنیم بریم..
کوک: باشه😔
بعد از زدن آمپول و قهر کردن کوک برگشتن خونه و کوک رفت تو اتاقش و درو هم قفل کرد..
تهیونگ: هییی روزگار..
با باز شدن در و صدای جیمین توجه تهیونگ به اون داده شد..
جیمین: کوک..شنیدم سرما خوردی برات یکم سوپ...😯
جیمین با دیدن تهیونگ حرفش رو خورد ..و
درحالی که سوپ رو روی میز میذاشت گفت: پس تو داری ازش پرستاری میکنی ..حالش خوبه؟.
تهیونگ: عالیه🙃
جیمین: ع چطوری؟
تهیونگ: بردمش دکتر..
جیمین: واقعاااا؟ اونم گذاشت تو ببریش؟؟ پشمام 😐😂
تهیونگ: هومم
جیمین: حالا چرا ناراحتی؟
تهیونگ: چون نتیجش شد قهر کردنش..😭
جیمین: اووو..از دست این کوکی ما😂🤦♀
تهیونگ: هیییی
(نترسید بعدش با تهیونگ آشتی میکنه😂❤️)
پایان💗
#تهکوک
#درخواستی
تهیونگ نگران در حال درست کردن سوپ واسه پسرکش بود..انقدر حواسش پرت بود که صدای موبایلش رو نشنید...پسرکش مریض شده بود و حاضرم نبود بره دکتر و این بیشتر تهیونگ رو نگران میکرد..
در حالی که سوپ رو داخل کاسه میریخت به سمت اتاقش حرکت کرد ..کوک بیحال روی تخ*ت..بود و هنوز تبش پایین نیومده بود...
تهیونگ خیلی آروم کنارش نشست ..و دستش رو گذاشت رو پیشونیش..هنوزم تب داشت!!
تهیونگ: کوک عزیزم..بلند شو یکم سوپ بخور...
کوک در حالی نق میزد دستاش رو دور گر*دن تهیونگ آویزون کرد جوری که تهیونگ نزدیک بود بیوفته رو*ش🤦♀
تهیونگ:کوک..!؟
کوک: هوممم..ته..بغ*لم کن..
تهیونگ: نفسم حالت خوب نیست باید یه چیزی بخوری..
کوک: نههه..من تو رو میخواممم😡
تهیونگ از لجبازی پسرکش خنده ای کرد و کنارش درا*ز کشید و کوک رو در آغو*ش گرفت ..کوک از بوی عطر همیشگی دوست پسرش لبخندی زد ..و بیشتر سرش رو به سی*نه تهیونگ چسبوند..
کوک: میشه بو*سم کنی؟
تهیونگ: ..تو حالت خوب نیست عزیزم باید بریم دکتر..
کوک: بو*سم کننن😡
تهیونگ نوچی کرد و لپ های سرخ کوک رو بو*سید.❤️
کوک: نهههه..ل*بات رو میخواممم
تهیونگ: اونجا نمیشه..
کوک: چراااا؟🥺
تهیونگ: چشمات رو اونجوری نکن فدات بشم..اصلا می*بوسمت ولی به یه شرط!
کوک: چیی؟
تهیونگ: یه بو*س آب دار و طولانی ولی به شرطی که بعدش بریم دکتر...🙃
کوک:نههه..دکتر نه🥺
تهیونگ سر پسرکش رو نوازش کرد و بو*سه ای به موهای نرم و خوشگلش زد ..
تهیونگ: پس نمیشه..
کوک: نه...باشه🥲
تهیونگ لبخندی زد و با کج کردن سرش..ل*ب هاش رو روی ل*ب های پسرکش گذاشت و یه بو*سه پر سر رو صدا رو شروع کرد..و کوک هم ذوق کرده ل*ب های تهیونگ رو م*ک زد..
بو*سه تقریبا پنج دقیقه طول کشید و تهیونگ اولین نفری بود که سرش رو عقب کشید و خط کش امده از اتصال ل*ب هاشون رو جدا کرد ❤️
کوک: ته🫠
تهیونگ: جونم...لوس شدی هاا😃❤️
کوک: هوممم ..
تهیونگ: حالا بلند شو بریم دکتر..
کوک: نههههه
تهیونگ اخمی کرد وبه کوکی که قولش رو شکسته بود نگاه کرد..نه مثل اینکه اینجوری نمیشه باید خودش دست به کار میشد👌
یه دفعه بلند شد و به سمت کمد ل*باس های کوک رفت و یه دست ل*باس بیرونی برداشت..
و به سمت کوک رفت ..
کوک: نههه..تههه🥺
تهیونگ: لجبازی نکن عزیزم به نفع خودته..
کوک: نمیخوام😭
تهیونگ: هیسس به حرف دوست پسرت گوش بده آفرین پسر خوب ..
و خودش ل*باس های کوک رو تن*ش کرد و در حالی که به روی استایل بغ*لش کرده بود به سمت ماشین رفتن و سوار شدن ..
پیش دکتر کوک تا آخر دست تهیونگ رو گرفته بود..و تهیونگ هم بهش حرف های خوب میزد تا نترسه..
و در آخر دکتر برای کوک یه آمپول نوشت و کوک بدتر ترسیده بود🤦♀
تهیونک: عزیزم چیزی نیست یه آمپوله درد نداره🙃
کوک: ته همش تقصیر توئه منو آوردی اینجا..🥺
باهات قهرم..
تهیونگ: پوففف آخه من با تو چیکار کنم هااا..خوب بود به جای خودم نامجون هیونگ رو میگفتم بیاد؟😞
کوک: نهههه😳🥺
تهیونگ: میبینی ..منم گناه دارم عزیزم ..پسر خوبی باش آمپول رو بزنیم بریم..
کوک: باشه😔
بعد از زدن آمپول و قهر کردن کوک برگشتن خونه و کوک رفت تو اتاقش و درو هم قفل کرد..
تهیونگ: هییی روزگار..
با باز شدن در و صدای جیمین توجه تهیونگ به اون داده شد..
جیمین: کوک..شنیدم سرما خوردی برات یکم سوپ...😯
جیمین با دیدن تهیونگ حرفش رو خورد ..و
درحالی که سوپ رو روی میز میذاشت گفت: پس تو داری ازش پرستاری میکنی ..حالش خوبه؟.
تهیونگ: عالیه🙃
جیمین: ع چطوری؟
تهیونگ: بردمش دکتر..
جیمین: واقعاااا؟ اونم گذاشت تو ببریش؟؟ پشمام 😐😂
تهیونگ: هومم
جیمین: حالا چرا ناراحتی؟
تهیونگ: چون نتیجش شد قهر کردنش..😭
جیمین: اووو..از دست این کوکی ما😂🤦♀
تهیونگ: هیییی
(نترسید بعدش با تهیونگ آشتی میکنه😂❤️)
پایان💗
- ۹.۱k
- ۱۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط