در مقابل بی تفاوتی این جمع به شک افتاده بود من عذاب می

در مقابل بی تفاوتی این جمع به شک افتاده بود... من عذاب میکشم. شمشیری سرد به سینه ام فرو رفته، درونم را می درد، خون از پیکر من جاری ست و حتی یک نفر هم متوجه این امر نیست؟ هیچکس بدبختی آوار شده در وجود مرا نمی بیند؟ با این همه فشار، آیا روی این کره ی خاکی، من تنهاترینم؟ آیا همه، ساکنان یک جهانیم؟
دیدگاه ها (۳)

#مَن‌واقعیت‌های‌تَلخ‌راپذیرفتَم🖤۹۹/۱۰/۰۷از بهشتی ک تو گفتی خ...

🖤تو مثل حاصل کارِ کمال الملکِ نقّاشیولی من خط خطی های کج یک ...

💔فقط‌یه‌تُرک‌میفهمع

#رفتم‌از‌قلب‌تو‌انگار#فکرتم‌هرشب‌و‌هرجا#میره‌این‌دل‌واست‌هرب...

{سناریوی شماره ۸} || پارت چهل دوم ||نام سناریو: 《 قلبی از سن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط