خدایا کفر نمیگویم

خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.

خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
دیدگاه ها (۲۱)

خیلی غصه نخوریدزندگی رو سخت نگیریدبخندید، برقصید، دیوونگی کن...

صبح یعنی پرواز"قد کشیدن در باد"چه کسی می گویدپشت این ثانیه ه...

ما از دلگیریِ روزهایمان، به "شب" پناه می بردیم،و از دلتنگیِ ...

به خودتون خیانت نکنید.چرا باید هر شب با گریه بخوابین؟ بخاطر ...

خدایا کفر نمی‌گویم،پریشانم،#چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!مرا بی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط