الان دوست داشتم خونه‌مون بودم.
خونه قبلی‌مون.
یعنی قبل از اینکه بکوبیم آپارتمانش کنیم؛
صلات ظهر، ناهار خورده و نخورده، نخ سمت راستی پرده کرکره آبیه رو می‌کشیدیم که اتاق تاریک بشه.
بعد همگی می‌خوابیدیم، نفری یه چادر نماز یا ملحفه می‌کشیدیم رومون.

پنکه رو هم طوری تنظیم می‌کردیم که همینجور که می‌چرخه به همه باد بزنه.
حیاط پر از خورشید.
پر از مورچه.
پر از مگس.
دمپایی پلاستیکیا زیر آفتاب شُل و وِل بشن.
لباسا رو بند رخت گرمشون بشه.

سکوت مطلق باشه.
همسایه‌ها همه خواب باشن.
بچه‌ها فوتبالشون تموم شده و همه رفته باشن خونه‌هاشون.
فقط صدای تیک‌تیک گردن پنکه بیاد و قِرقِر پره‌هاش
با صدای غورغور یاکریمه که تو حیاط زیر ایرانیت تخم گذاشته.

👤حمیده نوروزی

#Nostálgico_Time
دیدگاه ها (۱۰)

‏«ما فاتَكَ لم يُخلق لكَ وما خُلِقَ لكَ لن يفوتكَ!»+آنچه را ...

کارگر ساده ساختمانی است.با اقدام به خودکشی بستری شده. ازش پر...

چقدر نزار قبانی قشنگ میگه:«مرا جوری در آغوش بگیرکه انگار فرد...

💅ایده‌ی دیزاین ناخن.💅

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط