هوففف....دارم از خودم می ترسم خداییییی
حاجی یکی از قدیمییییییی تریننننننن دوستای من که حدود ۲ سال و نیم باهم دوست بودیم بعد ۳ سال منو پیدا کرده تو ویسگون
بعد سلام علیک و احوال پرسی اومد گفت که

《چجوری این کارو می کنی اخه؟!》

《کدوم کار؟》

《همینی که ی جوری طرف و وابسته ی خودت می کنی که انگار تو تنها آدم زندگی شی》

《=_____=من نمی فهمم چی می___واقعا؟! یعنی خب....این...این خیلی چیزا رو توجیح می کنه...》

《من کل پیج تو دیدم همه ی کامنت ها و این چیزا تو انگار طلسم داری ی چیزی داری که آدم و به خودت جذب می کنی کاری می کنی که خیلی براش مهم باشی د اخههه نامرد بنال چجوری این کارو می کنی!》

《....》 《من......من نمیدونم...》





_____________________________________________________
این کاملا واقعی بود
حالا ی سوال=

اگه اینجوری عه.....واقعا دوسم دارین یا فقط بخاطر همین چیز عجیبی عه که دوستم گفته؟
دیدگاه ها (۱۳)

کی بیداره به حرفیم؟

وی خول شده-ساعت ۲ و ۴۷ دقیقه ی صبح ارایش کوچولووو کردم عکس گ...

حاجیییییی مامانم باز گیر داد به درسا و زد تو گوشم که تازه زخ...

اگه الان شروع کنی ...یه دوره تخصصی  چیزی که رویاشو رو داری ب...

مینویسممینویسم برای زیباترین دلیل نفس کشیدنی که می توان وجود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط