اینهمه قصه ز سودای گرفتارانست

اینهمه قصه ز سودای گرفتارانست
ورنه از روز ازل دام یکی دانه یکیست

عشق آتش بود و خانه خرابی دارد
پیش آتش، دل شمع و پر پروانه یکیست
گر به سرحد جنونت ببرد عشق
بی وفایی و بی وفاداری جانانه یکیست
دیدگاه ها (۱۸)

هر چه گویی آخری دارد جز حرف عشق کاین همه گفتند و آخر نیست ا...

چون نیست ز هرچه هست جز یاد بدست چون هست بهر چه هست، نقصان و...

تو را شناخت نگاهم نقاب را بردار ستاره سایه ندار حجاب را برد...

ای که از لرزیدن دل آگهی هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن پیرو خورش...

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟خانه بر هم زدن این دل دیو...

دلم پیش تو باشد،جسمم اینجا خانه ای دیگرهوایت در سرم باشد ، س...

بهار و خاکستر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط