دل داده به جانم بس که زیبایی واژهها کم آوردهام از دو

دل داده به جانم ، بس که زیبایی واژه‌ها کم آورده‌ام از دو چشمت بنویسم که آرامش شهر را برهم ریخته یا لب‌هایت که آرزو‌یش ستاره‌های دنباله‌دار را به کشتن داده؟ بگذار صادق باشم دلم را مجنون و به چهره‌‌ام لیلی بخشیده‌ای نمی‌توانم در برابرت سکوت کنم زیرا که قلم دست‌هایم را وادار به نوشتن می‌کند و ناخودآگاه بوسه‌ است که از لبانم جاری می‌شود ای تنها نیاز و خواهشم می‌گویند عشق است که بر دامانم این چنین نشسته ولی اگر معشوق تو باشی من عاشقی هستم که الهی وار پرستشت می‌کند . ‌‌صنمم ‌  ‌
دیدگاه ها (۱.۴k)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط