بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم
محراب جمکران
دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپندوار ز کف داده ام عـنان بـی تـو
ز تلخکامی دوران دلم نشد فارغ
ز جام عیش لبی تر نکرد جان بی تو
چو آسمان مه آلوده ام ز دلتـنگی
پر است سینه ام از اندوه گران بی تو
نسیم صبح نمی آورد ترانۀ شوق
سر بـهار ندارند بلبلان بی تـو
لب از حـکایت شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو
چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان
نمی زند سخنم آتشی به جان بی تو
ز بیدلی و خموشی چو نقش تصویرم
نمی گشایدم از بـی خودی زبان بی تو
از آن زمان که فروزان شدم ز پرتو عشق
چو ذرّه ام به تکاپوی جاودان بی تو
عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم
چو یاد آید از آن شکّرین دهان بی تو
گـزارۀ غـم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو
دیدگاه ها (۰)

بسم الله الرحمن الرحیم ‌جماعت از چوپان پیر پرسیدند: دینت چیس...

بسم الله الرحمن الرحیمپاسخ قسمت اول : مگر برای این همه دروغی...

بسم الله الرحمن الرحیمپاسخ قسمت چهارم : اگر او رابخوانند،دع...

بسم الله الرحمن الرحیمپاسخ قسمت سوم :چرا آدمی، به خداوند متع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط