آدمی ظلم وستم سازد علم از بیم غم

آدمی ظلم وستم سازد علم از بیم غم
برتر از ظلم وستم هم نیست در عالم غمی
قصه ی صهیونیان تکراری از فرعونیان
کز عصای موسیای خوردند مشت محکمی
محشری در حال تکوین است چون طوفان نوح
کز پلیدی ها و زشتی ها بشویند عالمی
گر نهی پای فراتر از طبیعت شهریار
دیگر از حافظ نخواهی داشتن دست کمی
دیدگاه ها (۱)

به خدا شور بهاران از یادم رفت درد و غربت وغم خنده زلبهایم رف...

ته تن خسته وته دل چه بی قراریته غیرت دور ته دوش بار مه بباره

شادی روح خفتگان خاک

خدا وندا اگر عاشق شدی روزی شدی تنها. نبودت هیچ دلسوزی به یاد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط