روزی دختری به نام رها زیر باران ساعت صبح در خیابان مر
روزی دختری به نام《 رها 》زیر باران ساعت ۴ صبح در خیابان مرکز شهر درحال رقص بود هیچکس آن دوروبر نبود دختر نه کسی داشت و نه چیزی او فکر میکرد تنها کسی باشد که آنجا است و بیدار !
ولی او اشتباه میکرد ¡
او درحال رقص با اهنگ
موردعلاقه اش (ARILA)
از خواننده معروف جهانی که برای شهر و کشور خودش بود
< آرشین > گوش میداد و میرقصید .
همان لحظه دختری با چهره زیبا و همسن و سال او با لباس های زیبا و گران قیمت با چهره ای معصوم و در عین حال افسره از آنجا در حال رد شدن بود آن دختر برای رها جلب توجه میکرد و رقص رها برای آن دختر !
آن لحظه رها از رقص دست برداشت و ایستاد و آن دختر که مهرسا نام داشت از حرکت خود دست برداشت آنها چشم در چشم به یک دیگر نگاه کردند .
آن قیافه برای رها خیلی آشنا بود لحظه ای تصور چهره خواننده معروف آرشین بر ذهنش آمد آن دختر و آرشین شباهت زیادی بهم داشتند !
رها پرسید : ببینم توهم عین من جایی برای رفتن نداری ؟
مهرسا جواب داد : اتفاقا جای من زیاد است ولی خود نمیخواهم بروم
رها جواب داد : چه جالب من هم دنبال جایی برای رفتن هستم اما به جزء این خیابان و گوشی موبایل و لباس های تنم چیز دیگری ندارم
تو کجا میروی ؟
مهرسا جواب داد : جایی نمیروم از کلاب آن ور می آیم
رها پرسید : اوه اسمت چیست ؟
مهرسا جواب داد : اسم من مهرسا نام دارد نام تو چیست ؟
رها جواب داد : نام نیز رها است
نامیکه تو داری زیباست اگر اشتباه نکنم به معنی نورآفتاب و خورشید باشد
مهرسا جواب داد : آری نام من به همین معنا است اما در خلاف نامم هیچ نوری در زندگی خود ندیده ام
مهرسا آهی کشید و در کنار جدول خیابان نشست و گفت : نام تو نیز زیباست به معنای آزادی
رها سری پایین انداخت و گفت رها : من نیز آنقدر آزاد هستم که نمیدانم چطور از این آزادی استفاده کنم
همان لحظه که سر رها به طرف پایین بود و باران در حال بارش بود انگار میخواست بند بیاید و سر رها به بالا ولی این ضعیف بودن باران طولی نکشید
مهرسا گفت : من دختره خاله ی خواننده ای که الان داشتی به اهنگش گوش میدادی هستم
آرشین او دختره خاله ی من است
رها همانطور با پایین بودن سر خود تعجب کرد و گفت : آری میدانستم که یک نسبتی با او داری چون به او زیاد شباهت داری ببینم میتوانی از او امضا بگیری یا هرچیزی و برای من بیاری ؟ من یکی از طرفداران دو اتیشه اوهستم
مهرسا جواب داد : حتما چرا که نه
کمی آن طور ماندند
لحظه بعد از مهرسا صدایی آمد و گفت : کمک رها کمکم کن
رها سرش را کامل بالا اورد و دید پسری آن دختر را اسیر کرده رها پسر را کتک زد و دختر را نجات معلوم بود پسر مست بود و در دست خود شیشه ای مشروب داشت آن را سر کشید و با محکم ترین حالت ممکن به سر رها کوبید رها بیهوش شد ولی دیگر بیدار نشد همان لحظه
ولی او اشتباه میکرد ¡
او درحال رقص با اهنگ
موردعلاقه اش (ARILA)
از خواننده معروف جهانی که برای شهر و کشور خودش بود
< آرشین > گوش میداد و میرقصید .
همان لحظه دختری با چهره زیبا و همسن و سال او با لباس های زیبا و گران قیمت با چهره ای معصوم و در عین حال افسره از آنجا در حال رد شدن بود آن دختر برای رها جلب توجه میکرد و رقص رها برای آن دختر !
آن لحظه رها از رقص دست برداشت و ایستاد و آن دختر که مهرسا نام داشت از حرکت خود دست برداشت آنها چشم در چشم به یک دیگر نگاه کردند .
آن قیافه برای رها خیلی آشنا بود لحظه ای تصور چهره خواننده معروف آرشین بر ذهنش آمد آن دختر و آرشین شباهت زیادی بهم داشتند !
رها پرسید : ببینم توهم عین من جایی برای رفتن نداری ؟
مهرسا جواب داد : اتفاقا جای من زیاد است ولی خود نمیخواهم بروم
رها جواب داد : چه جالب من هم دنبال جایی برای رفتن هستم اما به جزء این خیابان و گوشی موبایل و لباس های تنم چیز دیگری ندارم
تو کجا میروی ؟
مهرسا جواب داد : جایی نمیروم از کلاب آن ور می آیم
رها پرسید : اوه اسمت چیست ؟
مهرسا جواب داد : اسم من مهرسا نام دارد نام تو چیست ؟
رها جواب داد : نام نیز رها است
نامیکه تو داری زیباست اگر اشتباه نکنم به معنی نورآفتاب و خورشید باشد
مهرسا جواب داد : آری نام من به همین معنا است اما در خلاف نامم هیچ نوری در زندگی خود ندیده ام
مهرسا آهی کشید و در کنار جدول خیابان نشست و گفت : نام تو نیز زیباست به معنای آزادی
رها سری پایین انداخت و گفت رها : من نیز آنقدر آزاد هستم که نمیدانم چطور از این آزادی استفاده کنم
همان لحظه که سر رها به طرف پایین بود و باران در حال بارش بود انگار میخواست بند بیاید و سر رها به بالا ولی این ضعیف بودن باران طولی نکشید
مهرسا گفت : من دختره خاله ی خواننده ای که الان داشتی به اهنگش گوش میدادی هستم
آرشین او دختره خاله ی من است
رها همانطور با پایین بودن سر خود تعجب کرد و گفت : آری میدانستم که یک نسبتی با او داری چون به او زیاد شباهت داری ببینم میتوانی از او امضا بگیری یا هرچیزی و برای من بیاری ؟ من یکی از طرفداران دو اتیشه اوهستم
مهرسا جواب داد : حتما چرا که نه
کمی آن طور ماندند
لحظه بعد از مهرسا صدایی آمد و گفت : کمک رها کمکم کن
رها سرش را کامل بالا اورد و دید پسری آن دختر را اسیر کرده رها پسر را کتک زد و دختر را نجات معلوم بود پسر مست بود و در دست خود شیشه ای مشروب داشت آن را سر کشید و با محکم ترین حالت ممکن به سر رها کوبید رها بیهوش شد ولی دیگر بیدار نشد همان لحظه
- ۵.۰k
- ۱۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط