بدون مخاطب
بدون مخاطب
در میان واژهها گم شدم،
آنجا که نامت را مینوشتم...
عطر حضورت در تمام لحظههایم جاریست،
مثل نسیمی که بیدلیل،
میآید و دلم را با خودش میبرد.
چشمانت را که میبندم،
میبینم هنوز در کنارمی،
میشنوم صدای آرامت را،
و حس میکنم گرمای دستانت را.
عشق، همین لحظههای بیدلیل است،
همین دلتنگیهای پر از امید،
همین که تو باشی،
و من در میان واژهها
دوباره گم شوم...
در میان واژهها گم شدم،
آنجا که نامت را مینوشتم...
عطر حضورت در تمام لحظههایم جاریست،
مثل نسیمی که بیدلیل،
میآید و دلم را با خودش میبرد.
چشمانت را که میبندم،
میبینم هنوز در کنارمی،
میشنوم صدای آرامت را،
و حس میکنم گرمای دستانت را.
عشق، همین لحظههای بیدلیل است،
همین دلتنگیهای پر از امید،
همین که تو باشی،
و من در میان واژهها
دوباره گم شوم...
- ۷.۱k
- ۲۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط