وقتی رفتم توی قبر
مامان اشک بریزه بگه دخترم رفت
داد بزنه بگه دخترم از تاریکی می ترسه خاک نریزین
بابا بگه نریزید خاک دخترم سردش می شه
ابجی داد بزنه بگه خواهرم بدون بالیش نمی خوابه
داداشام داد بزنن بگه نریزید ابجمون شوخی میکنه
میدونه عزیز دردونه فامیله یکم خودشو لوس کرده
هیراد کوچو لو داد بزنه بگه ابجی مگه قرار نبود باهم زنگ بزنیم مردم ایسگاه کنیم
اما جوابی نمیاد خاکا می ریزن
ادما کمکم می ریم دختر توی خاکم از یاد می ره
دیدگاه ها (۱)

سلامتی ما ده هشتادا وقتی کوچیک بودیم می گفتن کوچیکه وقتی جوا...

بعد مرگم جسدم رو بسوزونین می خوام حسرت سرخاکم اومدن رو ی دل...

کو این خدا کوش چرا من این خدای که هروز بهش سجده می کنید رو ن...

باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه خانه ام کو؟؟خانه ات کو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط