ما یک گاری چی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.
یک روز مرا دید و گفت آقا سلام، ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید؟
گفتم بله.
گفت: فهمیدم چون سلام هایت تغییر کرده!
تعجب کردم گفتم: یعنی چه؟
گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی، همۀ اهل محل همین طور هستند. هرکس خانه اش گازکشی می شود دیگر سلام و احوالپرسی او تغییر می کند.

فهمیدم سی سال، سلامم بوی نفت می داد.
سی سال او را با خوشرویی تحویل گرفتم- خیال می کردم خیلی با اخلاقم ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی به او نیست و نحوه برخوردم فرق کرده بود.

یادمان باشد ، سلاممان بوی نیاز ندهد ...

[ایرج گلپایگانی]


#رفاقت
#جاده
#کلیپ_شخصی
#عکاسی
#رفیق
#هنر_عکاسی
#عکاس_خودم
دیدگاه ها (۱۳)

گفت اینقدر مهربان نباش و گفتم: این تنها داراییِ ارزشمند من ا...

جمعه هاباید صندوقچه ی امید را باز کرد،یک گوشه آرام نشستو پاز...

آدمی محکوم استبه اینکه گریه کند ‏ولی در گریه نماند،‏بخندد ‏و...

اینم از اردیبهشت با همه ی ادعاش تموم شدحکایت اردیبهشت حکایت ...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

"پارت دوم""یادگاری از تاریکی"تو افکارم غرق بودم که ناگهان صد...

"پارت اول""یادگاری از تاریکی"تقریبا دو سال شده است که خواهر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط