من بسیار صبور بودم
در عشقِ تو از بسیار هم بیشتر...
میپرسی حاصل چه شد..؟!
تمام ثانیه ها را در انتظار تو کُشتم؛
که بارِ دیگر بيايی که نگاهِ تو را،
صدای تو را،
در آغوش بکشم..
فدای سرت که نیامدی؛
«در جَفای تو عشقي ست که در وفای دیگران نیست..


از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

#شهریار
#شعر_فارسی
#شعر_و_ادب_فارسی
دیدگاه ها (۰)

امروز که غرق در آسمان بودم به مفهوم جالبی برخوردم!«کم نیاورد...

اکنون بنظر می‌رسد صبور تر شده ام،اما چراغي در وجودم خاموش شد...

روزی امید خواهد روییداز دلِ خاکي که آباد آفریده شد؛من امیدوا...

میگن هیچ چیز به اندازه ی لحظه های عمرت با ارزشنیستچون اگه بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط